آیا شما هم خاطره ای از تاثیر خوب یا بد، دوست، همکار یا شریک خود دارید؟
جمله معروفی هست که می گوید ما در هر لحظه از عمرمان برایند پنج نفری هستیم که بیشترین ارتباط را با آنها داریم. وقتی با افراد موفق و ارزش مدار در ارتباط باشیم چاره ای جز پیشرفت کردن و موفق شدن نداریم. هرگز نباید اهمیت کسانی که با آنها همکار یا دوست می شویم را دست کم بگیریم، وقتی فرصتی پیدا شد که چیزی از آنها یاد بگیریم، جواهراتی را که آنها در سر راه ما قرار می دهند را حتما باید جمع کنیم.
اما کسی که باید با او رابطه داشته باشیم چه ویژگی هایی باید داشته باشد؟
آدم های شریف آماده ی ایفای تعهدند، مردم نا اهل آماده ی بد عهدی. پس چه بهتر که این دو با هم اشتباه نشوند. تقریبا در زندگی همه ما دوستان و همکاران یا شریکان بدی وجود داشته اند که باعث رنجش و ضرر ما شده اند. وارن بافت یکی از بزرگترین سرمایه گذاران می گوید ” دنیا به قدری افراد خوب و شریف دارد که معامله کردن با آدم های دغل حماقت محض است.” داد و ستد یا شراکت با اینجور افراد را به چتر نجاتی تشبیه کردند که : نمی خواهی شک کنی که چتر نجاتت پیش از بیرون پریدن از هواپیما باز خواهد شد و نمی خواهی در صداقت شخصی که به زودی با او داد و ستد خواهی کرد دودل باشی .اگر حالا به طرف خود اعتماد نداشته باشی بعد ها هم نخواهی داشت، پس اصلا چه نیازی به اعتماد کردن به این قبیل آدمها؟
یک شعار در تیم اودیسه وجود دارد “ما می توانیم از ۷ صبح تا ۹ شب بدون گله و شکایت کار کنیم” و همچنین شعاری دیگر که “ما همگی انتظارات یکسان سطح بالایی را در ارائه خدمات به مشتریان داریم”. تعهد با معیار عمل سنجیده می شود: حرف زدن درباره تعهد یک چیز است و عمل کردن به آن چیزی دیگر. شاید بهترین معیار شناخت افراد متعهد دانستن آن هست که فرد آیا کاری را که شروع می کند به پایان می رساند؟ یا نیمه کاره رهایش می کند.
تا چه اندازه داشتن ارزش های مشترک مهم است؟
دوستی ها و همکاری هایی که رفته رفته عمق بیشتری پیدا می کنند اعتقادات و ارزش ها بیش از پیش پر رنگ می شود. از همکارم ماجرایی را شنیدم که بد نیست برای دوستان مسیر ذهنی بیان کنم: با یکی از دوستانم در دوران دانشگاه روابط کاری کمی داشتیم اما مدتها بعد براساس آشنایی که داشتیم در یک کسب و کار تمام وقت و آینده دار شریک تجاری هم شدیم. متاسفانه در زمان دانشگاه بخاطر روابط دورادور به ارزش های رفتاری و طرز فکر این دوست توجه نکرده بودم و در حین کار رفته رفته متوجه عقاید عجیب این دوستم شدم که این ارزش ها در ارتباط او با مشتریان نیز به چشم می خورد. متاسفانه بازخورد بسیار بدی از مشتریان دریافت می کرد و حتی با تامین کنندگان هم پس از مدتی به مشکل برخورد. جدای از مشکلات کاری، اعتقادات این همکار باعث آزار و اذیت ذهن من هم می شد و محیط کار را بشدت اعذاب آور کرده بود. ناچار در همه کارهای ریز و درشت خودم دخیل شدم ، تمام زمان صرف بدوش کشیدن کسب و کارمان به تنهایی می شد و در نهایت پس از مدتی این شریک تجاری، همکار و دوست قدیمی با مقداری پول، کالا و … ناپدید شد. در آنجا بود که گویی آب سردی رویم ریخته شد و سادگی و اشتباهات کودکانه از جلوی چشمانم عبور می کرد…
گذشته از این ماجرای تلخ، این تجربه را در جوانی کسب کردم که بررسی دقیق و تجزیه تحلیل یک شریک یا همکار پیش از شروع همکاری اهمیت فوق العاده زیادی دارد و ارزش صرف وقت را دارد.
حس خوب؟
شاید به نظر مهم نرسد ولی داشتن حس خوب وقتی با دوست و همکارتان هستید، از هر چیز دیگری می تواند مهمتر باشد. این سوال رو باید از خودتون بپرسید که آیا از همکار بودن با او لذت می برید یا خیر؟! خیلی از تنش ها با کنار دوست بودن رفع می شود و آسایش فکری حاصل می شود. شکسپیر در مورد دوستی می گوید ” هیچگاه به اندازه زمانی که به یاد دوستان خوبم می افتم شاد نمی شوم.” و ” دوست خوب خوشبختی را دو برابر و بدبختی را نصف می کند.”
چند سال دیگر ما همین انسان امروز خواهیم بود و تنها تغییری که در ما ایجاد می شود از طریق افرادی است که ملاقات می کنیم یا کتاب هایی است که مطالعه کرده ایم.